از زمانی عاشق سیاهبازی میشود که همراه پدرش برای نقاشی کردن روی دکور صحنههای تئاتر به تماشای نمایشهای روحوضی و سیاهبازیهای محمد خراسانی معروف به «محمد خوشخوش» مینشیند و میشود هنرمندی که با بیش از چهار دهه تجربه کاری در شصتوسهسالگی هنوز هم وقتی نقش معروف «حسنی» را پس از سی و چند سال روی صحنه اجرا میکند، تماشاچی با همان کودک پرشور روبهروست.
هنردوستان، علیاصغر لشکری را بیشتر به نقشهای سیاهبازی و بداههگوییهای بینظیرش میشناسند اما بیش از 1500آیتم تلویزیونی و پنجاهنمایش تئاتر در نقشهای متفاوت، بیانگر استعداد این هنرمند قدیمی و ساکن محله شریعتی است. نقشهایی مانند نقش هاشم در تئاتر «شقایق دره» که برنده جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فجر در سال1369 شده است.
ساعتی قبل از اجرای نمایش «گرگ ناقلا و بره بلا» او را در سالن نمایش مرکز تخصصی تئاتر کودک و نوجوان ملاقات میکنیم؛ پای کارگردانی نمایش. مرد مهربان تئاتر شهرمان، دلش همیشه به صحنه گرم است و ساز حالش با صحنه کوک.
با یک لیوان چای گوشهای از اتاقک سرد و کوچک پشت صحنه تئاتر نشسته است. یکساعت به اجرا مانده اما خبری از هیاهویی که پشت صحنه اجراهای زنده وجود دارد، نیست. لشکری درباره ورودش به دنیای هنر میگوید: پدر خدابیامرزم دکور نمایشهای سیاهبازی را نقاشی میکرد، دست به قلممویش خوب بود و نقاشی خوب میکشید. در خانهها هم قسمت گل و بلبل را به بابا میدادند.
من هم از بچگی دست به قلم بودم، هم قلم نقاشی که به بابا کمک کنم و هم انشا خوب مینوشتم. گاهی همراهشان میرفتم و در همین آمدوشدها دلبسته و وابسته کار نمایش شدم. در جشنهایی مانند نیمهشعبان و عید غدیر روال آنزمان تختهحوض بود و سیاهبازی. از همان موقع علاقهمند شدم تا اینکه بالأخره سال55 وارد تئاتر شدم و بعد هم سال57 با آقای ماشاءالله وحیدی اولین کارم را به نام «الله و طاغوت» اجرا کردم.
مکثی میکند، لیوان را روی سکوی کنار دستش میگذارد و ادامه میدهد: آذرماه سال57 نمایش الله و طاغوت کار آقای وحیدی در سالن هلال احمر اجرا میشد. پول بلیت نداشتم و به محض اینکه دیدم بلیت پارهکن حواسش نیست، پریدم توی سالن و یواشکی تئاتر را دیدم. آقای وحیدی یکی از بهترینهای آنزمان کشور بود و همیشه با چهره سفید کمدی کار میکرد. بعد اجرا از هلالاحمر تا چهارطبقه دنبال ایشان رفتم بدون اینکه صحبتی کنم.
چهارطبقه دل را به دریا زدم و گفتم: «استاد اجازه هست من با شما کار تئاتر انجام دهم؟» پرسید: «تا به حال کار کردهای؟» گفتم: «فقط در حد مدرسه، مدتی هم صحنه را جارو کردهام.» گفت: «فردا ساعت2 بیا هلالاحمر تا دربارهاش با هم صحبت کنیم.»
بدون اغراق میگویم به عشق اینکه فردا باید تست بدهم شب نخوابیدم. فردا سر ساعت2 خودم را به سالن هلال احمر رساندم. آقای وحیدی نه گذاشت و نه برداشت، فقط گفت که این متن را بخوان و خودت را برای اجرا در ساعت5 آماده کن!
هاج و واج مانده بودم، یعنی قرار بود نقش بازی کنم؟ با تعجب همین را از استاد پرسیدم. آقای وحیدی هم گفت: «بله، تا ساعت5 فرصت داری که این دیالوگ را حفظ و حسابی تمرین کنی.» قرار بود نقش یک نگهبان را بازی کنم. از خوشحالی پاهایم روی زمین بند نمیشد. من آن موقع هجدهساله بودم و شدم جوانترین عضو این گروه که تقریبا مسنترین گروه نمایشی طنز بودند.
لشکری در دوران خدمت هم بیکار نمینشیند. با همدورهایهای آموزشیاش که از مشهد با هم به خدمت سربازی رفته بودند، تئاتر «خانات» رضا صابری را در حسنرود بندرانزلی اجرا میکند و تقریبا میشود اولین کاری که کارگردانی کرده است. در ادامه دوره سربازی به بندرعباس میرود و آنجا هم با بچههای صدا وسیما آشنا میشود و آیتمهای نمایشی بازی میکند. وقتی به مشهد میآید با گروه کارگر آشنا میشود و اولین کارش با این گروه به نام «حسنی نگو یه دسته گل» را بازی میکند.
او درباره اجرای نقش حسنی در این نمایش که برنده بهترین بازیگر نقش مرد در ششمین جشنواره تئاتر فجر شده است میگوید: وقتی به مشهد آمدم اولین نمایشی که کار کردیم «حسنی نگو یه دسته گل بود» که تا تهران رفت و در جشنواره فجر هم شرکت کرد. در مشهد حدود 30هزار تماشاچی در شش ماه اجرا، این نمایش را دیدند. در جشنواره فجر عنوان بهترین بازیگر را به دست آوردم. وقتی اسمم را بردند باورم نمیشد.
بعد از اجرای تهران از دستمزدم ماشینی خریدم و همان ماشین را فروختم و دادم برای پیش قسط خانه
بچهها بعد از چند لحظه میگفتند اسم تو را گفتند بلند شو و برو. یکی از خاطرهانگیزترین لحظههای عمرم بود. این نمایش بیش از 3هزار بار اجرا شد. یک ماه که در تهران اجرا داشتیم هر روز بین پنج تا شش اجرا میرفتیم که هر کدام حدود 50دقیقه بود. هشتصبح لباس میپوشیدیم سه اجرا صبح و سه اجرا عصر داشتیم. داریوش خان ارجمند میگفت اسم نمایش را بگذارید «حسنی نگو یه دسته چک!» آنقدری که این نمایش مخاطب داشت و حسابی پردرآمد بود. من بعد از اجرای تهران از دستمزدم ماشینی خریدم و همان ماشین را فروختم و دادم برای پیش قسط خانه.
لشکری وقتی از سربازی برمیگردد به گروه کارگر میپیوندد. گروهی که هسته مرکزیاش را علی آزادنیا، خسرو نایبیفرد، علیرضا سوزنچی و مرحوم غلامرضا بایزانمنش تشکیل میدادند. البته به گفته استاد لشکری این گروه قدمتی بیش از عمر هنری او دارد و اعضای دیگری هم داشته و او با افتخار به گروه کارگر پیوسته است.
او درباره پیشینه این گروه هنری میگوید: همه بچهها کارگر بودند، مثلا آقای آزادنیا اوستا بنا بود، محمد رخی و حسن شیبانی قالیباف بودند، غلامرضا نیکبخت در کارخانه کار میکرد، محمد بربر به حرفه چوببری مشغول بود، تقی هاجری و علی امیری هم بهترتیب راننده اتوبوس و راننده تاکسی بودند. من هم که نقاش بودم و حسابی با گروه جفتوجور شدم.
چهلسال است که نزدیکترین آدمهای زندگیام اعضای همین گروه هستند. با هم مشکلاتمان را مطرح میکنیم و با هم حلشان میکنیم. بعد از مدتی اسم هنری «هدهد هفت هنر» را برای گروهمان انتخاب کردیم ولی هیچوقت خودمان را فراموش نکردیم و همان کارگر هستیم.
لشکری درباره رمز ماندگاری چهلساله این گروه هنری میگوید: رمز موفقیت ما این بود که مسئله مالی نداشتیم، یعنی اگر من زنگ میزدم و میگفتم امشب ساعت۸ برای تمرین جلو تئاتر شهر باشید، کسی نمیگفت برای چه؟ میگفتند چیزی لازم است با خودمان بیاوریم؟ در این چند سال دیدهام گروههایی را که فقط بهدلیل مسائل مالی از هم پاشیده اند.
ما در کار اختلاف نظر داشتیم، با هم بحث و جدل میکردیم، ولی باز ظهر با هم راه میافتادیم میرفتیم خانه و فردا که برمیگشتیم، دوباره صمیمتمان به راه بود. اگر با هم جدل میکردیم به دلیل بهبود کار بود، چون هیچ وقت بهدلیل مسائل مالی مشکلی با هم نداشتیم، این گروه هنوز هم پابرجاست.
لشکری و گروه هدهد هفتهنر از اوایل دهه70 به اجرای نمایشهای سیاهبازی و تختهحوضی روی آوردند. او میگوید: تئاترهای «عبرت»، «مسافری از هند» و «علی بابا و چهار دزد» اولین کارهای روحوضیای بود که در مشهد انجام دادیم و جایزههایی هم گرفتند و خیلی هم از آنها استقبال شد. باید بگویم طناز گروه من بودم برای همین وقتی به علی آزادنیا گفتم نقش سیاه مال من است، همه موافقت کردند.
اسماعیل اسدی که یکی از قویترین سیاهبازهای دهه 50 بود و در آن نمایش هم ویولن میزد من را خیلی راهنمایی کرد. خسرو نایبیفرد نقش میرزا یا کمکسیاه را برعهده داشت و علی آزادنیا هم رُل سلطان را بازی میکرد.
کار سیاهبازی و تختهحوضی برای شادی مردم است و هنرمند موظف است امید را به جامعه هدیه کند
لشکری ادامه میدهد: کار سیاهبازی و تختهحوضی برای شادی مردم است و هنرمند موظف است امید را به جامعه هدیه کند. این نوع از هنر تئاتر حرف روز را میزند و درددل اهالی کوچه و خیابان را با زبان طنز به گوش مسئولان میرساند. دقیقا برای همین است که عاشق نمایش سیاهبازی هستم و دوست دارم این هنر را زنده نگه دارم.
اجرای زنده، هم روزهای شیرین و پرخنده دارد و هم روزهای تلخ و بغضآلود. درحالیکه کلمات در میان خندههایش تکه تکه شنیده میشوند تعریف میکند: در یکی از اجراهای حسنی در موزه هنرهای معاصر تهران سالن پر از تماشاچی بود. محمد الهی خواست فیالبداهه تکه بانمکی بگوید. به من گفت: «حسنی توی خونه آینه نداری» من گفتم: «نه نداریم.» محمد گفت: «پس مامانت موهاشو کجا شونه میکنه؟»
من خندهام گرفت و گفتم: «مامان من کچله مو نداره.» محمد زیر ماسک خندهاش گرفت. علی آزادنیا پشتش را به تماشاچی کرد تا خندهاش را نبینند و بقیه هم دور سن در حال خنده بودند. همگی از صحنه رفتند بیرون. حتی خسرو نایبیفرد که به عنوان راوی نشسته بود هم نتوانست خودش را کنترل کند. بعد از دو دقیقه دوباره روی صحنه رفتیم و نمایش را ادامه دادیم درحالیکه سالن از خنده منفجر شده بود و تماشاچیها شروع کردند به کفزدنهای طولانیمدت.
لشکری ادامه میدهد: یکی از کارهای موفق «نمایشی از هند» بود که پنجسال قبل اجرا شد و در جشنواره سیاهبازی ساری هم عنوان نمایش برتر را به دست آورد. با مرحوم حسین مقدم و مرحوم بایزانمنش یک تیم قوی داشتیم، ولی برای من روزهای سختی بود چون صبح یکی از روزهای اجرا پدرم را به بهشت رضا بردم و به خاک سرد سپردم.
قطرات اشک که در چشمانش حلقه زده را با دست پاک میکند و ادامه میدهد: صبح گریه میکردم و شب باید تماشاچی را میخنداندم. چقدر سخت بود. در صحنهای اوستای من که خسرو نایبیفرد بود به من گفت: «میزنم پدرتو درمیآرم.»
ناگهان ساکت شد، رو به تماشاچیها کرد و گفت: «ما امروز از بهشت رضا میآییم، پدر اصغر لشکری را دفن کردهایم.» سکوت خیلی سخت و سنگینی در بین تماشاچیها اتفاق افتاد و بعد از چند لحظه در میان تشویق بیوقفه تماشاچیان کار را ادامه دادیم. این هنر هنرمند است که در اوج ناراحتیهایش بتواند از پس نقشهایش برآید.
این استاد پیشکسوت تئاتر که بیش از پنجاهنمایش را بازی و کارگردانی کرده است در تلویزیون هم حرفی برای گفتن دارد. بیش از 1500آیتم تلویزیونی بازی کرده و در سریالهایی چون ولایت عشق که از قدیمیترین سریالهای تاریخیمذهبی است نقشآفرینی کرده است.
لشکری که تجربه کار در رادیو را هم دارد این روزها غیر از تئاتر «گرگ بلا و بره ناقلا» در یک تئاتر عروسکی هم صداپیشگی عروسکی به نام ماشاءالله خان را برعهده دارد. او تکتک نقشهایش را دوست دارد.
نقش تلخ و غمانگیز هاشم پسر ایلاتی در نمایش «شقایق دره» که سال69 در جشنواره فجر جایزه بهترین بازیگر نقش دوم مرد را به خود اختصاص داد تا نقش شاد و پرخنده «حسنی» که هنوز در سن شصتوسهسالگی بازی آن برای تماشاچی باورپذیر است، به غیراز اینها نقش منفی مهران سردسته توطئهکنندگان علیه امام حسین(ع) در سریال «ولایت عشق» یا نقش مبارک در دربار سلطان سلیمان، همه و همه برای لشکری دوستداشتنی و خاطره انگیزهستند.
با اینکه هنرمند قدیمی شهرمان، هم سابقه بازیگری تئاتر دارد، هم کارگردانی، هم نویسندگی و هم صداپیشگی، عاشق بازیگری است. لشکری میگوید: بازیگری را بیشتر از همه دوست دارم. هنوز هم وقتی میخواهم بروم روی صحنه دلهره عجیبی دارم با اینکه چهل سال است روی صحنه هستم و نفس به نفس و چشم در چشم تماشاچی دارم کار میکنم، ولی به محض اینکه پایم را روی صحنه میگذارم انگار وارد دنیای دیگری شده ام. نویسنده مینویسد، کارگردان روح میدهد و بازیگر شخصیتهای داستان را زنده میکند. من این زنده کردن را دوست دارم.
هنرمند محله امامیه درباره شرایط تئاتر شهرمان در این روزها میگوید: بعد از کرونا یک مقدار همه چیز راکد شده بود، الان کمی راه افتاده است. در مشهد سالنهای خصوصی زیادی تأسیس شده است. بچهها دارند خوب کار میکنند. هرکسی هم سبک خودش را دارد. جوا نها سبک خودشان، ما سبک خودمان و هرکسی تماشاگر خاص خودش را دارد. وقتی اجرا در شهر زیاد باشد، تماشاگر میتواند انتخاب کند و این خیلی خوب است.